چرا ازدواج در سنين بالا رواج يافته و مهمتر اينكه چرا پسران تمايل به ازدواج با دختران از خود بزرگتر دارند؟! آيا اين پرسش نميتواند چالشي باشد براي يك زندگي؟
به طور معمول كمتر كسي چنين رويكردي كه يك پسر با دختري كه از خودش چند سال بزرگتر است را به عنوان همسر انتخاب ميكند، ميپذيرد؛ اما چرايي پيدايش اين چالش و علل و عوامل تشكيلدهنده آن بيشتر اهميت دارد. به عبارت بهتر نبايد صورت مقاله پاك شود، بلكه بايد نگاهي موشكافانه و كارشناسانه از سوي اهالي فن، جامعهشناسان، روانشناسان و آسيبشناسان اجتماعي به اين مقوله انداخت.
ساده بگويم عشق، زاده علاقه و محبت است. دوستداشتن در ريشه هر آدمي بوده و هست؛ اما وقتي شرايط براي دوستداشتن و عشقورزيدن در زمان مناسب نباشد چه پاسخي ميتوان گفت؟! پسران اكنون اگر از نگاه روانشناختي مورد بررسي قرار گيرند، فرآيند تحصيل را بايد طي كنند و پس از آن خدمت مقدس سربازي. حال عدهاي هم به دنبال تحصيلات عاليه نيستند؛ اما سربازي جزئي از زندگي پسران محسوب ميشود. از سويي هنگام فارغالتحصيلشدن، دغدغه سربازي رفتن از يك سو و بعد از پايان اين دوره و به دنبال شغل و كاري براي كسب درآمد گشتن از سويي ديگر، تفكر و انديشه جوان (پسر) را به هم ميريزد! غافل از اينكه آيا واقعا شغلي پيدا ميشود؟!
آمار و ارقام نشان ميدهند مقدار فارغالتحصيلان بيكار دانشگاهها به ميزان داوطلبان ورودي دانشگاه است!
آيا نداشتن شغل، بيكاري، بالا رفتن سن، نداشتن مسكن و سرپناهي براي آغاز زندگي مشترك در يك سن خاص كه اوج دوستداشتن و عشقورزيدن است، اجازه ازدواجكردن را به پسران ميدهد؟! بايد قبول كنيم شرايط سخت است! خانوادههايي هستند كه نميتوانند از بعد اقتصادي و مالي پسرشان را حمايت كنند. آري، اين جوان با كدامين پشتوانه مالي ميتواند پاي در مسير انتخاب و گزينش همسر ايدهآلاش بگذارد؟ اگر بخواهد صبر كند و به دنبال كار و كسب درآمد و جمعكردن و رسيدن به جايگاهي كه ميتواند حداقل حرفي براي زدن داشته باشد، فكر نميكنيد زمان زيادي را از دست خواهد داد؟! فكر ميكنم شما هم با من همعقيدهايد كه با گذشت زمان، آن عشق آتشين، ديگر نه وجود خارجي دارد و نه تمايلي براي آغاز يك زندگي مشترك در جوان باقي ميماند.
خانمهاي مستقل
متاسفانه از سويي ديگر شاهد هستيم خانمها نيز رغبت چنداني به ازدواج نشان نميدهند! تمايل به داشتن تحصيلات تكميلي، كار و اشتغال، اعتماد نداشتن به جنس مخالف در جامعه با شرايط موجود، مشكل در انتخاب همسر و انتظارها و توقعها و نيز رسيدن به جايگاهي بالا از لحاظ اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و موقعيت زندگي به نوعي براي آنان نيز مشكلآفرين ميشود.
حال وقتي ميبينيم چنين شرايطي پيش ميآيد، خانمها شايد از لحاظ اقتصادي به جايگاهي قابل قبول دست يابند؛ اما هنوز در دوران تجرد بهسر ميبرند و از سويي نيز سن ازدواج آنان بالا رفته است. اين خانمها از نگاه خود شرايط و موقعيت فراهم كردن يك زندگي را دارند. تحصيلات عاليه و درآمد خوب و موقعيت اجتماعي مناسب، سبب ميشود پسران به سراغشان بروند؛ پسراني كه نميتوانند خودشان موقعيت ازدواج را فراهم كنند و ميپذيرند با وجود اختلاف سني و كوچكتر بودن از خانمها با آنان ازدواج كنند! شايد خانمها نيز چنين مقولهاي را ترجيح دهند. اين موضوعي است كه نياز به بررسي دارد. شايد عشق بهوجود آيد! بدون ترديد بايد بپذيريم از نگاه بهداشت رواني، ازدواج خانم بزرگتر از آقا، ميتواند تاحدودي مشكلساز باشد.
تفاوت سني فاحش، شايد در ابتدا مشكلي پيش نياورد؛ ولي زمان و اينكه طرفين ميتوانند با شرايط خود را سازگار كنند، چيزي است كه گذشت زمان و شناخت آنان از يكديگر ميتواند به اين پرسش پاسخ دهد. البته هستند زوجهايي كه با اختلاف سني با هم ازدواج ميكنند و به مشكلي نيز برنميخورند.
چه معياري براي ازدواج 2 طرف است؛ اما مهم نيست؟
اينكه يك پسر با چه افكار و عقايدي به سراغ دختري بزرگتر از خودش ميرود مهم است.
آيا صرفا به خاطر ماديات و شرايط اقتصادي است يا نه، عشق و دوستداشتني نيز در اين بين وجود خارجي دارد؟! نميتوانيم همه را به يك چشم نگاه كنيم و تعميم بدهيم؛ ولي آيا اين فرآيند ميتواند با موفقيت به انجام برسد؟ قضاوت و تصميمگيري و عقيده شما را نيز محترم ميشماريم. اساسا ازدواج پسر با دختري كه از او بزرگتر است، زماني ميتواند موفقيتآميز باشد كه تعهد و پايبند بودن در رابطهشان وجود داشته باشد. اعتماد كردن، تعهد، پايبندبودن، درككردن، عشقورزيدن و مسئوليتپذيري، ميتواند تضمينكننده يك زندگي مشترك خوب و با ثبات باشد!
سن شناسنامهاي ملاك هست يا نه؟
اگر اين اتفاق افتاد، يعني پسر و دختري كه از نظر سني با هم تفاوت سني فاحش دارند، با يكديگر تصميم به ازدواج گرفتند، نيابد بر افكار و ايدههايشان خرده گرفت!
مگر سن شناسنامهاي ملاك است؟! تصور نميكنم، سن عقلاني و رسيدن به يك بلوغ عاطفي، رواني، فكري و در يك كلام پختگي مهم است. شرايط جامعه را نيز بايد در نظر گرفت.
واقعيتها را بايد پذيرفت. حال زماني فرا خواهد رسيد كه ديدگاه طرفين را بررسي كنيم. از ابتدا نميتوانيم نگاهي بدبينانه داشته باشيم و انتخاب پسر را كاري ناپسند بشماريم و از سويي دختر را مورد سرزنش قرار دهيم، نه اصلا چنين چيزي را نميتوان قبول كرد. شايد مقتضيات زماني و مكاني در پارهاي از مقاطع زندگي، آدمي را به انجام كاري وادار ميكند؛ اما اينكه چه تصوري پشتپرده اين اتفاق وجود دارد، به زمان نيازمند است. اميدوارم تمام جوانان اين مرزو بوم در زماني ازدواج كنند كه خداي ناكرده حرف و حديثي پشتسرشان نباشد.
سخن پاياني اينكه:
ازدواج، تولد دوباره آدمي است. ازدواج زودش اشتباهي بزرگ و ديرش اشتباه بزرگتري است! يادم باشد و يادتان باشد اساسيترين دليل براي ازدواج عشق است، اگر ميخواهيم به عاشقانهها برسيم، بايد تلاش كنيم. آگاهيدادن درست و منطقي به خانوادهها و جوانان و درك شرايط موجود، بايد سرلوحه كارتان قرار گيرد. از روي هوس و احساس از بعد مادي به مقوله ازدواج نگاه نكنيم. هيچگاه خداوند را از ياد نبريم، به طرف مقابلمان احترام بگذاريم و اگر پيمان با او بستيم، او را به خاطر خودش بخواهيم، نه مسائل مادي! چراكه ثروت و مال به شبي بند است و حسن جمال نيز به تبي! همين!